شعر(باز باران)
یک شعر نوستالژیک رو امروز براتون می نویسم.امیدوارم خوشتون بیاد باز باران با ترانه با گهرهای فراوان می خورد بر بام خانه من به پشت شیشه تنها ایستاده در گذرها رودها راه اوفتاده شاد و خرم یک دو سه گنجشک پرگو باز هر دم می پرند این سو و آن سو می خورد بر شیشه و در مشت و سیلی آسمان امروز دیگر نیست نیلی یادم آرد روز باران گردش یک روز دیرین خوب و شیرین توی جنگلهای گیلان کودکی ده ساله بودم شاد و خرم نرم و نازک چست و چابک ازپرنده از چرنده از خزنده بود جنگل گرم و زنده آسمان آبی چو دریا یک دو ابر این جا و آن جا چون دل من روز روشن..... شعر از:گلچین گیلانی ...
نویسنده :
مامان
11:07